دِ لِـــــشــ خــیـــلیــــ نازکــهـــ ...
|
خدایــــا....
خورشیدت را به من قرض میدهــﮯ؟
از تو که پنهان نیست...
سرزمین خیالم ، سالهاست یخ بسته است...!!!!
از تنهایی گریزی نیست بگذار آغوشَم برای همیشه یَخ بزند
نِمی خواهَم كَسی شال گردنِ اضافی اش را دورِ گردَن آدم بَرفی
احساسِ من بیندازد...
هَوایتــــــ ـــ ـ که به سـَـــــرم میزنــد ..
دیگـَــر در هیـــــــچ هَوایی،
نمیتوانــَـــم نفس بِــِکشمـــــــ ـــــ ــ !
عَجبــــــ ــــ ـ نـَـفسگیــــر است....
هـَوایِ بـــی تــویی ...
❤چه کَسی می گویَد که من هیچ نَدارَم ... !؟ من چیـــزهای با ارزشی دارَم ! حَنجَره ای برای بُغـــض ؛ چِشمانی بَرایِ گریه ، لَب هایی برای سُکـــوت ! دَست هایی برای خــــالی ماندَن .... پاهایی برای نَرفتـــن ... !!! ❤ ❤ ❤ ❤
خدایا! کَسی را که قِسمت کسِ دیگریست، سرِ راهِمان قَرار نده ... تا شَبهای دِلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوشش برای دیگری ... ❤ ❤ ❤ ❤
دیگر .. بانوی هـیچ قِصه ای نَخواهم شُد که این بانو ...... خود قِصه ها دارد ❤ ❤ ❤ ❤ هَرگز نفهمیدم فراموش کردن دَرد داشت یا فراموش شُدن ........ به هر حال دارَم فراموش میکنم......"فراموش شُدنَم را ".❤